به گزارش سرویس فرهنگی مشرق؛ انگار صدایش برای شاهنامه خوانی آفریده شده است؛ لحن حماسی او به خوبی با اشعار فردوسی هم خوان می شود و بر دل شنونده می نشیند.
او مرد عرصههای پر خطر و کمتر آزموده شده آواز ایران است؛ شهرام ناظری بعد از آن که مولوی خوانی را در موسیقی کشور جا انداخت، اینک به سراغ اشعار فردوسی رفته است.
کنسرتهای پنج سال اخیرش در ایران و چند کشور دیگر که در آن داستان ضحاک روایت میشود، همیشه مورد استقبال مخاطبان قرار گرفته است.
به مناسبت 25 اردیبهشت، روز بزرگداشت فردوسی، پای صحبتهایش نشسته ایم و از منظر او به شاهنامه نگاهی دوباره انداختهایم.
با
این که شاهنامه نزدیک به 10 قرن است که ورد زبان ایرانیان است، اما تنها 5
سال میشود که موسیقی ایرانی، آن هم به همت شما به سراغش رفته است. چرا؟
دلایل
این بی توجهی نامعلوم یا بهتر بگویم موهوم است. البته ما چون تاریخ موسیقی
نوشته شده و مدونی نداریم، نمیتوانیم در باره گذشتههای دور داوری کنیم.
اما در 100 سال اخیر با قاطعیت میتوان گفت هیچ خواننده ایرانی به سراغ
شاهنامه نرفته است.
در مورد 100 سال اخیر میتوان داوری کرد؟
خوانندگان
سنتی ما عادت داشته و دارند که همیشه از روی یک الگو حرکت کنند و چون
خواندن شاهنامه سابقه نداشته، کسی شهامت نکرده به آن نزدیک شود. در واقع
چون در موسیقی ایرانی قالب و معیاری برایش وجود نداشته، در دوره معاصر مورد
توجه قرار نگرفته است.
این جدایی چقدر ریشه در ویژگی های موسیقی ردیف دستگاهی ایران داشته و دارد؟
موسیقی
سنتی بیشتر حال و هوای تغزلی را می پسندد و برای همین با اشعار حافظ، سعدی
و ... دم خور است. این موسیقی خیلی نمی تواند با شعر روایت گونه شاهنامه
جفت شود و حق مطلب را ادا کند.
همچنین کار کردن روی شاهنامه مطالعات و تخصصهای زیادی میخواهد و فقط با اتکا به صدای خوب یا ردیفدانی نمیشود به سراغش رفت. برای این کار باید اسطورهها، تاریخ و فرهنگ ایران باستان را به خوبی شناخت.
البته یک مسئله دیگر این است که در سده اخیر، به مرور لحن حماسی موسیقی ایرانی از دست رفته است. شما اگر دقت کنید، رد پای این لحن حماسی را حتی میتوانید در صدای خوانندههایی مثل اقبال آذر، سلیمان امیر قاسمی، تاج و ... ببینید و بشنوید که هر چه به جلو آمده کمرنگتر شده است.
یعنی آنان با وجود آن که تغزلی می خوانده اند، اما رگه هایی از حماسه هم در صدایشان شنیده میشده است.
بعد چرا این رنگ حماسی از موسیقی ایرانی ناپدید شد؟
چون
از 50 سال پیش کمکم یک عدهای اتو به دست گرفتند و به خیال خودشان
خواستند صدای خوانندگان موسیقی ایرانی را صاف کنند. این طوری شد که موسیقی
ایرانی ته مایه لحن حماسیاش را هم از دست داد.
اما خود شما هم که البته هیچ گاه این لحن حماسی صدایتان را کنار نگذاشتید، تنها 5 سال قبل به سراغ فردوسی آمدید؟ چرا این قدر دیر؟
من
دست کم 30 سال پیش از همدورههای خودم خواستم که دور هم جمع شویم و روی
شاهنامه کار کنیم که نشد. این اشتیاق من در همه این سال ها وجود داشت که
البته پاسخ درخوری نمییافت. تا این که 5 سال قبل کلید این کار را با کمک
پسرم (حافظ ناظری) زدم. او که در نیویورک موسیقی می خواند، یک ارکستر
بینالمللی را سامان داد و به همراهی هم در فرانسه و آمریکا کنسرتهایی را
بر اساس داستان ضحاک برگزار کردیم.
چرا در ایران کنسرت ندادید؟
این
جا اجازه شاهنامهخوانی ندادند، البته هیچ گاه نفهمیدم چرا ابتدا از
فردوسی ترسیدند. با این حال بعد از سه سال، بعد از آن که دست اندرکاران،
فیلم اجراهای فرانسه و آمریکا را دیدند، توجیه شدند که مجوز بدهند. از دو
سال قبل ما کلید کار در ایران را زدیم و با کمک دوستان هنرمندم، گروه
موسیقی فردوسی را راه انداختیم و این بار داستان ضحاک را به صورت مقامی
نواختیم و خواندیم.
یعنی بر خلاف موسیقی ردیف دستگاهی، شاهنامه با نغمه ها و نواهای مقامی همخوانی دارد؟
بله. شاهنامه با موسیقی مقامی و قومیت های ایرانی سنخیت نزدیکتری دارد و برای همین تمام سازهای گروه فردوسی مقامی هستند.
اما سازهای کمانچه و عود هم در کنسرت شما نواخته شدند.
بله
اما اینها سازهایی هستند که در موسیقی نواحی ایران هم به کار گرفته می
شوند. در ضمن نوازندگان کمانچه (یونس پاک نژاد) و عود (سعید نایب محمدی) در
ارکستر فردوسی، در اصل مقامینواز هستند که این سابقه در شیوه کارشان دیده
می شود.
موسیقی شما روی داستان ضحاک با الهام از نغمات
باستانی مناطق کردستان و کرمانشاهان شکل گرفته است. آیا ممکن است روزی بر
پایه موسیقی دیگر نواحی ایران به سراغ اشعار فردوسی بروید؟
حتماً.
برای مثال موسیقی مقامی شمال و مرکز خراسان یا بختیاری هم با لحن حماسی که
دارند، برای همراهی با اشعار فردوسی خیلی مناسب هستند. در فرهنگ عامه و
موسیقی این نواحی یک الفت و انسی با شاهنامه وجود دارد که به کار خیلی کمک
می کند. ما باید از همه این ذخیرههای فرهنگی کشورمان بهره ببریم و فضایی
گسترده و متنوع را پدید بیاوریم. من در گام اول بیشتر نظرم به سمت غرب کشور
و مناطق کردنشین بود که بی شک در ادامه به سراغ میراث موسیقایی دیگر نواحی
هم خواهم رفت.
شما خودتان کرمانشاهی هستید و برای همین می خواهم بپرسم به نظرتان چرا شاهنامه در مردم آن منطقه این قدر جا باز کرده است؟
شاید
باز می گردد به روحیه سلحشوری ساکنان زاگرس و منطقه غرب کشور. البته در
شکلگیری فرهنگ یک منطقه، مسائل تاریخی زیادی دست به دست هم می دهند که
باید با دقت و به درستی نتایج آن را تحلیل کرد. همه این پیشزمینهها و
عوامل باعث میشود که در یک منطقه شاهنامه بیشتر رواج پیدا کند و در یک جای
دیگر کمتر.
شما که سالهاست روی شاهنامه دارید کار میکنید، این منظومه بزرگ حماسی را چگونه یافتهاید؟
یک
اقیانوس بزرگ است که همه هنرها از موسیقی، نقاشی، سینما، داستان و ...
دانشهایی چون تاریخ، جامعهشناسی، روانشناسی و ... و معارفی از جمله عرفان
در آن متجلی است. بدون اغراق هر چه در دنیا میتوان تصویر کرد یا موجودیت
دارد، در شاهنامه گنجانده شده است.
من دوشنبه در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران در جمع استادان و دانشجویان در باره شاهنامه صحبت میکردم و بحث را با پنج بیت داستان بیژن و منیژه شروع کردم که به نظرم یک معجزه ادبی و هنری است. فردوسی در این چند بیت از آسمان شروع میکند، به زمین بر میگردد، در باره انسان صحبت میکند و ... چنان تصویر و تحلیلی ارائه میدهد که آدم میماند چگونه او در پنج بیت توانسته این کار را انجام دهد.
تصویرسازی شاهنامه به معجزه میماند، انسانگراییاش بسیار
امروزی است، روانشناسی دقیق شخصیت دارد، جامعه را خوب تحلیل میکند و ...
برای همین میتوانم بگویم فردوسی دنیا را در شاهنامه فشرده کرده و به درستی
و به حق عنوان حکیم را به دست آورده است.
پس شنا در این اقیانوس خیلی باید سخت باشد.
بله،
چون نیاز به آگاهی و مطالعه زیاد دارد. شاهنامه چه از نظر شکل و چه از نظر
محتوا، بسیار دقیق و عمیق است و رهیافت به آن دانش ویژه میخواهد.
در واقع یک کوشش گروهی و گسترده را میطلبد.
همین
طور است. کار ما گام اول بود که باید پی گرفته شود. برای قدم بعدی به یک
فکر و برنامه اساسی نیاز داریم. باید کارشناسان، پژوهشگران، موسیقی دانان،
ادیبان و ... دور هم جمع شوند و کار را دنبال کنند. کار هنری روی شاهنامه،
خط مشی، برنامه، حمایت مراکز فرهنگی، بودجه و ... میخواهد.
تا چه حد خوشبین هستید این شرایط فراهم شود؟
آدم به امید زنده است. البته سابقه کار نهادهای فرهنگی نشان داده متاسفانه به این ارزشهای ملی و انسانی بیتوجه هستند.
یکی
از ویژگیهای شاهنامه، اندک بودن واژگان غیر فارسی آن است. پژوهشگر و
استاد محترم، جلال خالقی مطلق میگوید که تنها پنج درصد این حماسه کلمات
عربی است. برای همین اشعار فردوسی، با سروده های شاعران سبک عراقی چون سعدی
و حافظ که از کلمات عربی زیاد سود بردهاند، تفاوت دارد. این تفاوت آیا در
کار شما که اشعار همه این بزرگان را خواندهاید، تاثیری میگذارد؟
من
خودم از سالها قبل شیوهای به کار گرفتهام تا لحن عربی ادای کلمات را
کنار بگذارم و آنها را ایرانی بخوانم. خب این رویه با شاهنامه فردوسی
نزدیکی و همخوانی دارد.
منظورتان از لحن فارسی یا عربی ادای کلمات چیست؟
لحن
ادای کلمات در زبان فارسی و عربی تفاوت دارد. برای آن که مطلب روشن شود،
به اذان مرحوم موذن زاده اردبیلی اشاره میکنم. چرا این اذان به گوش شما
آشنا تر از نمونه های عربی است؟
چون در دستگاه های ایرانی خوانده شده است.
فقط
این نیست، مهمتر آن است که لحن ایرانی دارد. برای مثال عربها «لا» را با
حالت فتحه تلفظ میکنند و بیشتر «لَ» ادا میکنند، اما موذن زاده خیلی رسا
و شفاف آن را «لا» میخواند. این باعث میشود اذان او برای ایرانیان
دلنشین تر باشد.
شاهنامه داستانهای اسطوره ای، پهلوانی و تاریخی زیادی دارد. چرا از میان همه آنها به سراغ داستان ضحاک رفتید؟
چون
دیدم خیلی با روح ایرانی عجین است، چرا که استقلال کشور و فداکاری در راه
آن را نشان میدهد. درفش کاویانی، پرچم هویت ملی ماست و شخصیت کاوه آهنگر،
تودههای مردم این سرزمین را نمایندگی میکند. همچنین داستان ضحاک، جنگ
سیاهی و سپیدی و نبرد خیر و شر را روایت میکند که موضوعی همیشگی و جهانی
است.
البته یک دلیل شخصی هم دارم، چرا که وقتی شروع کردم به
خواندن این داستان، به هیچ وجه نتوانستم از آن جدا شوم و در این چند سال
همیشه چیزهای جدیدی را در آن کشف کردهام.